بعد از جنگ بود که عده ای تکنوکرات به قدرت رسیدند که تمام توجهشان به توسعه صنعت بود آن هم به هر قیمتی که شده؛ حتی اگر مردم مستضعف زیر چرخ دنده های آن له شوند. لیدر این جریان کسی نبود جز آقای هاشمی که با استفاده از نفوذ بالای خود توانست در مدتی اندک بسیاری از لایه های مدیریتی کشور (از شهر داری ها تا وزارت خانه ها) را از کارگزارانی ها پر کرده و برای 8 سال با این تفکر در کشور حکومت کنند. تورم بالا (حدود 50 درصد)، افزایش فاصله طبقاتی، ایجاد طبقه اشرافی و خفقان شدید سیاسی سبب شد که مردم از حزب کارگزاران خسته شوند. در این زمان بود که عده ای از نزدیکان آقای هاشمی تصمیم گرفتند با شعار آزادی و با تخریب مستقیم آقای هاشمی بر موج تنفر مردم از تفکر تکنوکراسی سوار شده و با ترویج تفکر لیبرال سعی نمایند به مردم ثابت کنند حرف جدیدی دارند برای گفتن. بسیاری از مردم که از تکنوکراسی به تنگنا آمده بودند به این تفکر که ظاهری فریبنده داشت اعتماد کردند همان مافیای قدرت و ثروت توانست با استفاده از این تفکر برای 8 سال دیگر بر کشور حاکم شود. تفکری که مبانیش را باید در آموزه های غربی جستجو کرد و امثال سروش، حجاریان، موسوی خوئینی ها و ... ایدئولوگ که نه بلندگوی ایدئولوگ های غربی این جریان نامید. اما اصلاحات نیز نتوانست عمر زیادی داشته باشد و به زودی و تنها ظرف مدت 6 سال جبهه مردمی خود را از دست داد. نخستین پالس های عدم اعتماد مردم به این جبهه را می توان در انتخابات مجلس هفتم یافت که با تغییری یکباره جریان فکری حاکم بر مجلس اصلاحات که اکثریت مجلس ششم بود به اقلیت تبدیل گردید. شاید بتوان علت اضمحلال این جریان فکری را بتوان ریشه های غربی آن نامید که با فرهنگ حاکم بر جامعه ما بسیار فاصله داشت البته متاسفانه افراد بسیاری در این جریان حضور داشتند که تعهدی به مصالح کشور نداشته و با فروش اطلاعات و امنیت کشور به بهای اندک موجب ایجاد اختلالات زیادی در اداره کشور گردیدند که یکی از خیانت های این جریان موضوع هسته ای بود که متاسفانه در این دوره با لو رفتن اطلاعات مربوط به آن توسط برخی از افراد رده بالای این جریان اختلالی را در امنیت کشور ایجاد کرد که هنوز هم ملعبه دست برخی از دشمنان ملت ماست. اما این یک نکته در خصوص سقوظ کامل جریان اصلاحات قابل تامل است. و آن نکته قرار گیری افراد گوناگون با سلایق بسیار متنوع و بعضا متناقض در این جریان است. به گونه ای که برخی افرادی در این جریان حضور دارند که اصلا به مبانی جمهوری اسلامی اعتقادی ندارند و تمام تلاششان بر براندازی نظم بود که مصداقش را می توان در انتخابات 88 و فتنه بعد از آن رؤیت کرد که مسبب اصلی این اتفاقات کسانی بودند که خود را اصلاح طلب می نامیدند. و در طرف مقابل کسانی که خود را مطیع ولی فقیه دانسته و به تمامی مبانی جمهوری اسلامی معتقدند. در این جریان می توان آقای هاشمی را رؤیت کرد که در دوران حکومتش در دولت جریان بسیار بسته سیاسی و خفقان را خوب می دانست و در سوی دیگر کسانی که طرح اصلاح قانون مطبوعات را به مجلس بردند که آنقدر باز بود که به تعبیر مقام معظم رهبری می توانست زمینه نفوذ دشمنان را در کشور فراهم آورد. و این شد که این جریان نتوانست حیات خود را به عنوان یک تفکر مستقل حفظ نماید. و کار به جایی رسید که آقای خاتمی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری عملا جریان اصلاح طلبی را به پای آقای هاشمی قربانی کرد و نماینده اصلاح طلبان که کسی جر آقای عارف نبود را مجبور به کناره گیری نمود. تا حداقل مانع از روی کار آمدن تفکر اصول گرایی شده و حدود 3 تا 5 میلیون رای آقای عارف را به آقای روحانی منتقل نماید که از یک سو در در گرو آقای هاشمی دارد و از سوی دیگر همراه آقای خاتمی بوده و هست.
انتخابات مجلس در سال 1390 بود که به دوستانم عرض کردم دوره اصول گرایی تمام شده و باید حرف تازه ای برای مردم داشت. از این جمله من تعجب نکنید واقعا دوره اصول گرایی به سر آمده. چرا خوب واضح است زیرا کسان زیادی با تفکرات بعضا متناقض زیر لوای اصول گرای جمع شده اند و این همان بلایی است که بر سر اصلاحات آمد. البته مثال های زیادی از این تکثر افکار در جبهه اصول گرایی دارم که آوردن آنها هم باعث اطاله کلام شده هم ضرورتی ندارد. اما آنچه باید به دلسوران این جریان فکری تذکر بدهم آن است که مردم نیاز دارند حرفی جدید بشنوند و فردی جدید را در حوزه مدیریت کلان کشور مشاهده کنند. و اگر نتوانید این حرف جدید را ارائه دهید مطمئن باشید روزی مجبور می شوید اصول گرایی را نیز به پای آقای .... قربانی کنید همانظور که اصلاحات قربانی شد. باید تفکری جدید یا بهتر بگویم بیان جدیدی از تفکر ناب انقلاب اسلامی را در قالب جبهه ای جدید رونمایی کنید تا ضمن برائت جستن از نان به نرخ روز خورها با این کلام جدید بتوانید اعتماد مردم را به خود جلب نمایید. و بقول شاعر که می فرماید:
هین سخن تازه بگو تا دوجهان تازه شود