شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت دماسنج
+ [تلگرام] داستاني خواندني که به درد اين روز هاي خيلي از ما مي خورد مسمع بن عبد الملك نقل مي کند که در منا خدمت حضرت صادق عليه السلام مشغول انگور خوردن بوديم گدائى آمد و تقاضا كرد امام دستور داد يك خوشه انگور به او بدهند. گدا گفت احتياج به انگور ندارم اگر پول بدهيد خوب است امام فرمود خداوند وسعت به تو بدهد گدا رفت باز برگشت گفت همان خوشه انگور را بدهيد فرمود برو خدا گشايش دهد به تو و چيزى به او نداد. گداى ديگرى آمد امام عليه السّلام سه دانه انگور به او داد گدا گرفت و گفت الحمد لله رب العالمين خدائى كه مرا روزى بخشيد. امام فرمود: بايست دست مبارك را پر از انگور كرده به او داد باز گفت حمد و سپاس خدائى راست كه به من روزى بخشيد باز فرمود بايست. از غلامش پرسيد چقدر پول دارى؟ عرض كرد تقريبا بيست درهم فرمود: به اين فقير بده گدا گفت: خدايا ترا سپاسگزارم! اين نعمت از جانب تو است خدائى كه شريكى ندارى. باز امام فرمود: بايست! پيراهن خود را از تن بيرون آورد فرمود: اين را بپوش. گدا پوشيده گفت: خدا را شكر مي كنم كه مرا پوشانيد و لباس به من داد؛ سپس روى به امام كرد و گفت : خداوند به شما جزاى خير بدهد. جز اين دعا چيزى نگفت و برگشت و رفت . ما با خود اين طور خيال كرديم كه اگر آن گدا دعا براى خود حضرت نمي كرد پيوسته به او چيزى مي داد چون هر چه حمد و سپاس خدا را مي نمود به او مقدارى مى‏بخشيد. منبع: کتاب زندگانى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام‏، موسى خسروى‏، ص33 I:. واجب هاي فراموش شده .:I @vajeb1 goo.gl/fupfjS
تسبیح دیجیتال
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top