هرگز نبوده ايم بجز خاک پاي تو دل مبتلا نبوده مگر مبتلاي تو اي راز عشق سينه اسرار باز کن اشکيم ما و همسفر گريه هاي تو دل هاي ما که راه به هم دارد اين همه با هم شکسته ايم دل و جان فداي تو ملک کبير عشق که ويران نمي شود بالاتر از مناره و گنبد ، هماي تو رحمي به اين دلم کن و بالي بده که ما عاشق نمي شويم مگر در هواي تو شاهين پرش شکست و به اوجت نمي رسد آري حکايتيست به ارض و سماي تو وقتي که دين عشق سزاوار عاشقيست مرتد شود کسي که کند ناسزاي تو گويا که اين تقاص نقي بودن شماست ناپاک آن دلي که نگويد ثناي تو از سامري اميد به غير از خُوار نيست موسي ظهور مي کند از سامراي تو شاه جهان اگر که شوم هم دوباره باز آيم به سامراي تو باشم گداي تو دنيا دو راهي است و شما هادي منيد دنيا دو روز با دو قدم رد پاي تو من راهي ام سفر به سفرنامه اش خوش است يک دفتر پر از غزلم من براي توشعري از شاعر اهل بيت عليهم السلام در وصف امام هادي(ع) :
استاد مسعود نوروزي راهي